شیراز و استان فارس همواره یکی از مورد توجهترین شهرهای ایران بوده است. زایشگاه شاعران و ادیبانی که ادب پارسی را زنده نگه داشتند و حتی برای بسیاری از رهگذران سبب الهاماتی عجیب بودهاند. شیراز شهر دلبستگی است کمتر کسی توانایی داشته است حین زندگی در شیراز سفر کند یا مکان زندگیاش را تغییر دهد روش مساوات و برخورد مردم شیراز با یکدیگر عادتی را برای ماندن در این اتمسفر در فرد ایجاد میکند که یکی از مثالهای معروف این امر خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است: حافظ تمایلات خود به شهرش را بارها در غزلیات خود نشان داده است:
خوشا شیراز و وضعِ بیمثالش
خداوندا نگه دار از زَوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمرِ خضر میبخشد زلالش
میانِ جعفرآباد و مُصَلّا
عبیرآمیز میآید شِمالش
به شیراز آی و فیضِ روحِ قدسی
بجوی از مردمِ صاحب کمالش
که نامِ قند مصری برد آنجا؟
که شیرینان ندادند اِنفِعالش
صبا زان لولیِ شنگولِ سرمست
چه داری آگهی؟ چون است حالش؟
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیرِ مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو میترسیدی از هجر
نکردی شُکرِ ایامِ وصالش؟
این علاقه حافظ همان اتصالی است که وضع مساعد شیراز برای ساکنان خود همواره پدید میآورده است.
سعدی نیز از این دست الهامات دور نبوده است و همواره عشق را در یک اتمسفر نظام مند ترسیم میکند که در یک شهری در بین تمام اجزای آن جریان دارد. برای مثال میگوید:
آنکه نشنیدهست هرگز بوی عشق
گو به شیراز آی و خاک ما ببوی
شیراز همواره برای آنان که قصد فرهنگ داشتهاند یک نشانه بوده است. گاها حتی در خودش نشانه ساز میشود؛ برای مثال نقش نارنج و ترنج یک انشاب معنایی در شیراز دارد که به شعر ورود میکند و خودش یک نماد برای بو و ابراز عشق میشود. اما برای بررسی این ادعا باید دید این جو واقعی بوده است یا خیر؟
رسومات مردم شیراز تاثییری در این موضوع داشته است یا خیر؟
سفرنامه ابن بطوطه و جان مالکوم بیان میکند که برخورد این دو فرد به عنوان دو انسان که در محیط متفاوت از شیراز بزرگ شدهاند با شیراز یک وصف پر لذت بوده است. مردمی که به بخشندگی معروفند و در مهمان نوازی بسیار در رقابتند. حتی به مردم این دیار نوع لقب خوشگذران میدهند، یعنی برای تفریح در روز یا هفته حتما زمانی را پیدا میکنند و از مصاحبت کشیدن قلیان و دورهمیها استقبال میکنند.
از انفرادی زیستن بیزارند و علاقه وافری به دار و درخت دارند، سختگیر نیستند و با هر نوع غذا و آرایش و پیرایش موافقند. در نگاه، حسرت و سو نظری ندارند و در برخورد دست مهر دارند.
این دو نگاه با فاصله تقریبی ۱۵۰ سال عنوان شده است و دلیلی است بر آنکه گذشت ایام باعث نشده است مردم شیراز رنگ عوض کنند.برای مثال تغییر رویه برخورد در مردم گیلان،اصفهان و قم در طول گذشت ایام مشهود است اما شیرازی ها همیشه همانطور اصیل و اهل عشق ماندهاند.
اما چیزی برای شما در سفر به شیراز لذتی دو چندان خواهد داشت این است که تجربه زیسته خود را از سفر به شهر عشق با دیگران مقایسه کنید. به احتمال بسیار زیاد در ۷۰ درصد مواقع گزارشهای شما از سفر به شیراز با ديگر گزارشهايي كه از سفر به شيراز نوشته شده است یکسانی محتوایی خواهد داشت چرا که این شهر برای شما نگاه متفاوتی نخواهد ساخت شما شاهد اصالت ایرانی خواهید بود که در رگان هر کدام از ایرانی جاری است.
در ادامه جای دارد که تکه داستانی از یکی از ستونهای ادبیات معاصر برای شما نقل کنیم:
داستان داش آکل از صادق خان هدایت که نقدهای بسیاری دارد و داستان داش آکل مردی شیرازی است که طی نامهای مامور میشود وصیت یک حاجی را به انجام برساند و در مراجعت به منزل حاجی یک دل نه صد دل دلداده ی دختر او میشود و… . در این داستان روایتگر در اصل روح شما در سفر به شیراز است که در کالبد یک قهرمان که برای عشق قرار است فدا شود ظهور یافته است. این اتمسفر باید در شیراز روایت میشد! آقای هدایت نیز دقیق به وسط خال زده است، موضوع باید رنگ و بوی عشق و ایثار بدهد پس نمیشود در لاله زار تهران یا بندر گز که پیشینهای از عشق برای گستره فرهنگ ایرانی ندارند اتفاق بیفتد و باید در شیراز رقم بخورد و خواننده با ر خط سفر به شیراز را تجربه کند.
اخیرا انتشارات نیلوفر سی و یک داستان تحت عنوان شیراز از آقای کشاورز به چاپ رسانده است که میتواند از لینک زیر خریداری کرده و در راه مطالعه کنید و خود را مهیای عشقی بینهایت کنید.
لینک خرید کتاب شیراز، اثر جناب کشاورز